شنبه / 3 آذر 1403

شنبه / 3 آذر 1403

شهادت مظلومانه حضرت رقیه (س) تسلیت باد.

19 مرداد 1403

شبیهِ هر چه که عاشق، سَرَت جدا شده است
تمامِ هستیِ پهناورت جدا شده است
غزل چگونه بگویم ز قطعه‌های تنت؟!
که بیت بیتِ تو از پیکـرت جدا شده است
چه سرگذشتِ غریبی گذشت از سَرِ تو!
چگونه تاخت، که سر تا سرت جدا شده است؟!
طلوع کرده سَرَت… کاروان به دنبالش
میانِ راه، ولی، دخترت جدا شده است
که نیست در تنِ او جان، که بی‌امان بدَوَد
چگونه از پیِ این سَر، دوان دوان بدود؟
نشسته داغِ تو بر قلبِ پاره پاره ی او
شده کبود در این آسمان، ستاره ی او
کمی گذشت که یک سایه‌ای رسید از راه
که تازیانه به دستش گرفته و ناگاه
به ضرب می‌زند آن را به پهلویش، که بیا
کِشیده است کمان دار، گیسویش، که بیا
دوباره خاطره ی کوچه، تازه شد در دشت
خمیده قامت و بی‌جان، به کاروان برگشت
رسیده‌اند به شام و خرابه، منزلشان
سَری به دامن و سِرّی، نهفته در دلشان
وصالِ دختر و بابا رسیده است امشب
به غیرِ اشک، چه کَس حل نموده مشکلشان؟
« نماز شامِ غریبان…» که گفته‌اند، اینجاست!
وضو، ز خونِ سَر و قبله بود مایلشان
میانِ عاشق و معشوق، جانِ دختر بود
که ذرّه ذرّه به پایان رسید حائلشان
هزار نکته ی باریک‌تر ز مو اینجاست
در این سکوت که پیچید دورِ محملشان
وزیده است صدایی… شبیهِ لالایی ست
بغل گرفته پدر را! عجیب بابایی ست
به روی پای کبودش، نشسته خوابیده
شبیهِ مادرِ پهلو شکسته، خوابیده
خرابه ساکت و آرام، اشک می‌ریزد
شکسته بغض و سرانجام اشک می‌ریزد
رسیده است سحرگاهِ شستنِ بدنش
رسیده است سحر… یا شبِ کبودِ تنش؟!
خمیده‌تر شده زینب در این سحر انگار
خرابه از غمِ او شد خراب‌تر انگار!

✍روابط عمومی شهرداری خوسف