تفسير آية « و مَکَرُوا و مَکر الله و الله خيرُ الماکرين » را بايد از کوير تفتيدة طبس پرسيد؛ بيابان خشک طبس، تبلور مرصاد الهي شد براي گرگ هاي در کمين نشسته اي که راوي سياه مرگ بودند.
از بحث هاي مهم قرآني که به جنبه هاي ويژه اي از نصرت الهي اشاره دارد، امدادهاي غيبي است. اصولاً از نظر جهان بيني اسلامي، هستي و واقعيتهاي زندگي به مسايل مادي و طبيعي محدود نميگردد، بلکه هستي به دو عالم غيب و شهود يا نهان و آشکار تقسيم ميشود. برخلاف آن که عالم طبيعت به وسيله زمان و مکان حدودي پيدا ميکند و به قوه و استعداد، حرکت و تکامل بستگي دارد، عالم غيب منحصر به اين ابعاد و محدوديتها نميباشد و از واقعيتي مطلق منشأ ميگيرد.
البته بايد اين حقيقت را هم دانست که تمامي موجودات به حمايت و امداد غيبي نياز دارند و تدبير امور جهان هستي در عالم غيب صورت ميگيرد. در زندگي بشري به يک سلسله مددهاي غيبي اي برميخوريم که مؤيّد لطف و عنايت الهي به يک اجتماع يا فرد خاصي است. بديهي است که اين حمايت هاي غيبي گزاف و بدون قيد و شرط و خارج از سنت الهي نميباشد، بلکه بر اساس شايستگيها، لياقتها و فراهم بودن شراط ويژه، آدمي مشمول الطاف مخفي پروردگار خويش قرار گرفته و خداوند او را در گرفتاريها، ظلمتها و شدايد مدد مينمايد:
«والذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا» سوره عنکبوت، آيه 69
امداد خاص خداي متعال نسبت به آنان که با صدق و اخلاص قدم در طريق حق نهادند و سعادت اخروي و رضايت پروردگار عالم را وجهه همت خويش قرار ميدهند به توفيق الهي تعبير ميشود. بدين معنا که همراه با سعي و تلاشي که انسان از خود بروز ميدهد خداوند نيز اسباب و شرايط را چنان فراهم ميسازد که او آسانتر به مقصد برسد. اين سنت، اختصاص به افرادي دارد که طالب حق اند. منتها بايد توجه داشت که گاهي اسباب و علل ظاهري در کنار هم گرد ميآيند و نيل به مقصود را تسهيل ميکنند و گاهي لطف الهي به شکل يک امداد غيبي و باطني شامل حال اهل ايمان ميگردد و کارهاي دشوار با اتکاء به آن نصرت باطني پوشيده از انظار بسي سهل و آسان ميگردد. اين قبيل امدادهاي غيبي که اراده اهل ايمان را تقويت کرده و آنان را به تحقق آرمانهاي خود موفق ميدارد، هم به شکل فردي و هم به شکل اجتماعي ميتواند تجلّي کند. چه بسيار امت هايي که با تجهيزات و نيروهاي اندک به عرصه مبارزه با باطل قدم نهادند و با نيروهاي غيبي، جبهه آنها تقويت شده و بر خصم خود فائق آمده اند:
«کَم مِّن فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ وَاللّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ» سوره بقره، آيه 249
اگر جامعه اي درست حرکت کند و در مسير حق گام نهد، خدا ياريش ميکند:
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْکُمْ إِذْ جَاءتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحًا وَجُنُودًا لَّمْ تَرَوْهَا وَ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرًا» سوره احزاب، آيه 9
معناي توکل نيز اين است که آدمي سبب و علت را در امور ظاهري نبيند و انسان متوکّل کسي است که در ضمن آن که به اسباب و علل ظاهري توجه داشته و به آنها دست مييابد، ولي به آنها اعتماد کامل ندارد و ميداند که عواملي ناپيدا با اراده الهي کارسازترند. براين اساس اگر امور ظاهري به انسان متوکّل و مؤمن خيانت کرد يا دشمن او را غافلگير نمود، با وجود توطئه هاي حساب شده متجاوزان باز آن عوامل مخفي الهي به ياري اين انسان متکي به خدا ميشتابند و ضمن ياري کردن او، حيلههاي دشمنان را خنثي و بياثر ميسازند. از اين رو در آخرين آيه از سوره بقره از زبان مؤمنان آمده: «انت مولانا فانصرنا علي القوم الکافرين»
از اين آيه برميآيد که نتيجه و مقتضاي ولايت خداوند بر مؤمنان، نصرت و امداد آنان است.
اگر به حوادث و جريانهاي انقلاب اسلامي نيک نظر افکنيم و با ژرف انديشي مسايل آن را بازخواني نماييم به وضوح مشاهده ميکنيم که الطاف الهي توطئه هايي را نابود کرده که هر کدام از آنها به تنهايي قادر بوده اند يک نظام اجتماعي و سياسي را از بين ببرند؛ مثلاً موضوع نزاع داخلي و شورش ناحيه اي که در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي از گوشه و کنار سرزمين اسلامي ايران شعله ور ميگرديد، گاه از کردستان و در مواقعي از ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان و آذربايجان سر بر ميآورد که اگر پشتيباني خداوند از امت به پا خاسته ايران به رهبري امام خميني نبود، تضعيف و تحليل نهضت اسلامي را به دنبال ميآورد. جريانهاي گوناگون فکري، حزبي و قومي به بهانههاي ملي گرايي، حمايت از مردم، جانبداري از محرومان و ادعاي دموکراسي و آزادي که از سوي ابرقدرتهاي شرقي و غربي تغذيه فکري و ارائه ميشدند، در پي آن بودند و هستند که مسير اصيل اسلام ناب محمدي را که ستون هاي اصلي انقلاب اسلامي بر آن استوار گرديده مخدوش يا منحرف کرده و به سوي ابرقدرتها بکشانند و شعار قرآني انقلاب را که نه شرقي و نه غربي بوده از تاب و توان بيندازند که با حمايت الهي نقشه هاي مزبور نقش بر آب گرديد.
مصداقي بر سوره فيل
بسم الله الرحمن الرحيم * أَلَمْ تَرَ کَيْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِيلِ * أَلَمْ يَجْعَلْ کَيْدَهُمْ فِي تَضْلِيلٍ * وَأَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْرًا أَبَابِيلَ * تَرْمِيهِم بِحِجَارَةٍ مِّن سِجِّيلٍ * فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولٍ. سوره فيل
شبانگاهان که شب تيره بر پهنه زمين گسترده شد، ابرهه سوار بر فيل و همراه فيل سوارانش با تمامي توش و توان و ساز و برگ، عزم ويرانگري خانه خداي کرده و به سوي کعبه روانه شد. سپاهيانش متکبرانه سايه شوم خود را بر هر راه و مسيري در صحرا و بيابان افکندند. در آن لحظات حساس نه کسي را ياراي ايستادن و نه فردي بيدار بود، جز مردي کهن سال، دل سوخته و بيدار از سلاله پاک ابراهيم خليل که در دل شب به نيايش ايستاده و اين گونه با معبود خويش زمزمه ميکند:
اي خداي کعبه اگر اين سرزمين را به لطف خود کرامت و قداست بخشيده اي تا در آن بر سر هر مناره و مأذنه بانگ پرستش تو بلند باشد، پس حافظ و نگهبان آن باش که صاحب اين خانه تو هستي.
چنين شد که خداوند بر آن سپاه فرو رفته در غفلت و غرور، ابابيل را با سنگ هايي از جنس گل فرستاد که به سويشان پرتاب کرده و آنان را همچون برگهاي خورده شده از درون و برون متلاشي نمود. کيد و حيله آنان را به تباهي و نابودي کشانيد و آنها که تصور مينمودند تمامي اهل زمين مقابل قدرت و ساز و برگشان تسليم اند ديگر باره ديدند آنچه بر سرزمين ايران حاکم است ايمان ميباشد و آنچه خود به آن اتکا دارند جز آهن خُرد شده و پوسيده چيزي نيست و خدا خواست اين بارقه الهي باقي بماند تا آن روح قدسي، خميني کبير – که حرکت انبيا و اوليا را استمرار ميبخشيد – در پرتو اين نور الهي به قيام «الله اکبر» ايستاده و جهانيان رابه اعجاب و شگفتي وا دارد. شرق و غرب را در بهت و تحيّر فرو برده و به همگان ثابت کند: «امريکا هيچ غلطي نميتواند بکند».
آنچه در طبس گذشت با تمامي زواياي حرکت و انجام، بدون شک مصداقي ديگر بر سوره فيل بود و پنجم ارديبهشت 1359 يوم الفيل ديگر و کارتر، مظهر استکبار جهاني و ابرهه اي ديگر. بدين گونه عنايت، لطف و رحمت الهي بر مؤمنين گسترانيده شد.
آنچه در اين ماجرا گذشت نه يک واقعهاي ساده و زودگذر و فراموش شونده بود – آن چنان که عوامل نفاق داخلي کوشيدند تا خاموشش گذارند – بلکه تمثيلي و تذکري است ماندگار براي کساني که با چشمان و دلهاي خويش جز آنچه هست هم مشاهده کرده و ميشنوند و اعتقاد دارند که تذکر ديگري بود بر اثبات قدرت لايزال خداوندي و سستي عزم دشمنان خدا.
آن شب هنگامي که مردم ايران در خواب به سر ميبردند، چندين هواپيما و هلي کوپتر امريکايي با آرم ارتش ايران، حمل نفرات و تجهيزات جنگي قصد داشتند در اطراف تهران بر زمين نشسته و چندين نقطه حساس و حياتي را نابود کنند.
راستي اگر خداوند تبارک و تعالي به انقلاب اسلامي، رهبر و مردم ايران عنايت ويژه اي نداشت، اين تهاجم وسيع که از ماهها قبل تدارک ديده شده و به ميزان قابل توجهي براي آن نيرو و وقت صرف شده بود به اين سادگي و با توفاني از شن خنثي نميگرديد. به راستي اگر آن دانه هاي کوچک شن جلو ديد خلبان هواپيما را نميگرفت و آن برخورد و آتش سوزي به وجود نميآمد، چه کسي توانايي آن را داشت که از اجراي اين نقشه شوم و گسترده جلوگيري کند؟
چنين بود که شنهاي کوچک بيابان بر نشانه هاي بزرگ قدرت مادي مستکبران فائق آمد و مسلمانان مشاهده کردند که خداوند با هواپيماهاي غول پيکر جنايت کاران چه کرد و چگونه کيدشان را تباه نمود و مزدورانشان را روسياه ساخت.
اگر استکبار جهاني در مقابل نظام اسلامي ايران ايستاده و با هزاران نيرنگ با انقلاب اسلامي مبارزه ميکند بيجهت نيست، زيرا هرگز بدينسان تحقير نگرديد و به اين اندازه طبل رسوائيش نواخته نشده بود.
امريکا چنين در سر ميپرورانيد که کسي را ياراي کوچکترين توهين و تحقير و رويارويي با او نميباشد، ولي با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني اين بت موهوم، شکسته شد، به ويژه پس از منهدم گرديدن امريکا در جريان حمله چتربازانش به ايران آن چنان ضربه اي خورد که به قول جيمي کارتر: هنوز هر شب کابوس شکست طبس را مشاهده ميکنم.
متأسفانه مسلمانان جهان و ساير ملتها با وجود رسواييهاي گوناگون استکبار جهاني موفق نشده اند که قدرتهاي پوشالي را به زوال بکشانند و در مقابل آنان جبهه اي واحد و کارساز تشکيل دهند، زيرا کمتر به قوه ايمان و نيروي الهي اتکا دارند. در اعمال و رفتار نيز آن گونه نبوده اند که زمينه هاي امداد الهي و نصرت حق را فراهم کنند تا به مدد غيبي بر جنود باطل غلبه يابند، ولي امت مسلمان ايران در چندين عرصه ثابت نمود که در مقابل هر قدرت شيطاني پيروز خواهد شد. بنابراين هرگونه بيم و هراس از جانيان جهاني از سستي ايمان و تزلزل باورها حکايت دارد.
شرح توطئه نافرجام
در شامگاه چهارم ارديبهشت 1359 ه.ش هفت فروند هواپيماي غول پيکر نظامي 130 – C و هشت فروند بال گرد نظامي مجهز امريکايي مرزهاي هواي جنوبي ايران را بدون کوچکترين مقاومتي پشت سر گذاشته و وارد حريم هوايي جمهوري اسلامي ايران ميگردند. يکي از پاسگاههاي مرزي عبور آنها را گزارش ميدهد، امّا به دلايلي نامعلوم به آن گزارش ترتيب اثر داده نميشود.
هواپيماها و بال گردها پس از طي مسافتي بيش از هزار کيلومتر در حريم هوايي ايران بدون برخورد با هيچ گونه مانعي جهت سوختگيري و احتمالاً براي هماهنگي شروع عمليات در يک فرودگاه متروکه – که در جنگ جهاني دوم در نزديک رباط خان طبس توسط قواي متفقين ساخته شده بود – فرود ميآيند. توطئه گران مجهز به تمامي تجهيزات نظامي و حتي تانک، موتور سيکلتهاي پرقدرت سريع و سنگين (تريل) اتومبيل جيپ و سلاحهاي مختلف بودند. زمان فرود اندکي قبل از نيمه شب چهارم ارديبهشت بود.
يک اتوبوس مسافربري از کوره راه نزديک عبور ميکند. با پنتاگون تماس گرفته شد که چه تصميمي در مورد چهل سرنشين اتوبوس بگيرند، دستور داده شد که تمامي مسافران را بازداشت نموده و درون يک هواپيماي 130 – C قرار داده و به طور موقت آنان را از ايران خارج سازند. يکي از ايرانيان گفت: آنها به ما گفتند که دوباره بر اتوبوس سوار ميشويم، يک امريکايي اتوبوس ما را به نزديک هواپيمايي راند. او به ما گفت: پياده شويم و سوار هواپيما گرديم. حساسترين لحظات مأموريت فرا ميرسيد. يکي از مسافران ايراني گفت: ما در حال سوار شدن به داخل هواپيما بوديم که ناگهان مشاهده کرديم يکي از هواپيماها آتش گرفت. حقيقت مطلب اين بود که يکي از بال گردها در زمين از هواپيماي 130 C-بنزينگيري کرده بود، از زمين بلند شد تا بال گرد ديگري جهت سوختگيري آماده شود، اما در اين لحظه خلبان، بالگرد RH-S3D را به سرعت به سوي جلو راند. در اين لحظه پروانه آن با بدنه هواپيما برخورد نمود و در همان موقع هر دو آتش گرفتند و هشت امريکايي هلاک گرديدند.
هم چنين قبل از آتش سوزي يک کاميون به طرف جاده ميآمد که راننده اش پس از تيراندازي به سوي تانکر متواري شد. ترافيک غير منتظره در جادهاي کويري و احتمال فاش شدن مأموريت، مرگ کماندوها و احتياج فوري به رسانيدن زخميها به بيمارستان يک تصميم بسيار دشواري را پيش ميکشيد که امريکاييها بايد هر چه زودتر صحرا را ترک کنند. زماني باقي نمانده بود تا بدنه هواپپيما خنک شود و آنها اجساد را بيرون بکشند. در عوض نجات دهندگان بايد در مرحله اول خود را از اين وضع ميرهانيدند. پس به سوي هواپيماي 130-C رفتند و سوار آن شدند و پا به فرار گذاشتند. يکي از کساني که در اين مأموريت نقش داشت، با حضور جيمي کارتر در مصاحبه مطبوعاتي پس از عمليات نافرجام نجات، جزئيات چندي از اين مأموريت را فاش نمود، اما وزير دفاع امريکا – هارولد براون – سرّيتر برخورد مينمود و کمتر اطلاعات ميداد.
حضور کارتر در يک مصاحبه مطبوعاتي، آن هم درست چند ساعت پس از فرار امريکاييها از خاک ايران با چشماني سرخ و ورم کرده حاکي از بيخوابي، خشم، ترس و نااميدي نشان دهنده اين موضوع بود که ميخواست به عوامل خود در درون ايران بفهماند که عمليات عقيم مانده و آنان را از ادامه برنامه بازدارد.
نکته ديگر اين که پس از آن از سوي کارتر و هارولد براون اعلام گرديد که اسناد طبقه بندي شده و سرّي در صحنه عمليات باقي مانده، بال گردها مورد حمله واقع شده و همراه با اسناد باقي مانده نابود گرديدند. بالگردها مأموريت داشتند تا کماندوها را به يک اردوگاه دومي بعد از سوختگيري در محلي که مخفيگاه کوهستاني نام داشت و خارج از تهران بود منتقل سازند تا از ردگيري رادارها و نيروهاي دفاعي ايران در امان باشند. برخي از افراد نجات توسط کاميونهايي به محوطه سفارت امريکا در ايران (لانه جاسوسي) آورده ميشدند؛ هرچند که اين وسايل نقليه از کجا ميآمدند؟ مسئله اي سرّي بود. درست در زماني که بال گردها بر فراز لانه جاسوسي پديدار ميشدند، مأموران نجات قصد ناتوان نمودن مأموران محافظ را داشتند، سپس گروگانها و تيم مهاجم را به وعده گاهي که مشخص شده بود با هواپيما منتقل مينمودند.
روز جمعه پنجم ارديبهشت 1359 حدود ساعت 12 نيم روز از تهران به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد خبري مبني بر وجود چند هواپيما و بال گرد امريکايي در فرودگاه متروکه حوالي طبس که مسافرين اتوبوسي را به گروگان گرفتهاند، گزارش شد. در ساعت 3 بعد از ظهر همان روز از مرکز سپاه يزد پنج نفر به سرپرستي محمد منتظر قائم (فرمانده سپاه اين ناحيه) عازم محل حادثه شدند، در حوالي محل حادثه آنان با تعدادي از پاسداران کميته برخورد نمودند، عدهاي از افراد ژاندارمري نيز در منطقه حضور داشتند، اما هيچ يک به محل هواپيما و بال گرد نزديک نشده بودند، زيرا در همان هنگام چند فانتوم در ارتفاع زياد در حال پرواز بر فراز منطقه بودند.
افراد ژاندارمري منطقه به پاسداران اعزامي ميگويند: منطقه ناامن است و بايد با مرکز تماس بگيرند. اگر فانتومها ايراني هستند مشخص شود و مطلع گردند که منطقه را بمباران نکنند، زيرا نيروهاي ايراني در آن جا هستند.
اگرچه افراد ژاندارمري محل را ترک نمودند، ولي پاسداران به بال گردها نزديک شدند. در يک سوي جاده دو فروند و در سوي ديگر چهار فروند بال گرد قرار داشت که يکي از آنها در حال سوختن بود. از ميان افراد اعزامي شهيد محمد منتظر قائم و يک نفر ديگر به محل نزديکتر شدند و مراقب مين گذاري احتمالي بودند تا به خودرو جيپ باقي مانده که حامل مقداري اسلحه و مهمات بود رسيدند، آن را روشن نمودند و به کنار جاده آوردند، سپس به چند موتوسيکلت تريل که روي کيلومتر شمار آن کاملاً استتار شده بود رسيدند، در اين بين متوجه توفان شني که به آنها نزديک ميشد گرديدند، از اولين بال گرد که گذشتند به وسايلي چون لباس و ماسک برخورد کرده و آنها را به کنار جاده انتقال دادند. سپس شهيد محمد منتظر قائم و يکي از پاسداران با احتياط داخل يکي از بال گردها شدند که داخل آن يک تيربار کاليبر 50 سوار شده و روي سه پايه نوار فشنگ به آن وصل شده و کاملاً آماده شليک بود.
در گوشه ديگر حدود 10 کيسه حاوي قطعات کاليبر 50 سوار شده، چند جعبه فشنگ کاليبر 50 تعدادي کيف مخصوص بيسيم صحرايي که پر از مواد منفجره آماده انفجار بود و يک کلاسور محتوي چند ورقه درجه بندي شده يافتند. هر کدام از آنها با مقداري وسايل و اسلحه نيروي دريايي امريکا از بال گرد خارج شدند.
در اين هنگام توفان شن تمام شد و هوا کاملا صاف گرديد. ناگهان سه يا چهار فانتوم از روي بال گردها عبور کردند، چرخي زده و به سوي آنها بازگشتند و با کاليبر 50 به سمت بال گردي که دستگاه راداري در آن روشن بود شليک کردند. در يک لحظه آن بال گرد منهدم شد و از بين رفت. فانتومها که دور شدند دو پاسدار به سرعت حدود صد متر از آنها فاصله گرفتند و روي زمين دراز کشيدند، اما فانتومها همچنان در حال پرواز بودند و به سوي دو پاسدار و ديگر نيروهاي اعزامي از سپاه يزد که داخل جيب کنار جاده بودند، تيراندازي مينمودند. سرانجام در اثر انفجار يک راکت، برادر پاسدار محمد منتظر قائم فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي يزد به شهادت رسيد و دو تن ديگر زخمي گرديدند که به طبس انتقال يافتند. پيکر مطهر شهيد منتظر قائم شب هنگام بر شنهاي کوير آميخته با خون خويش باقي ميماند و صبح گاهان براي بردن اولين شهيد حمله نظامي مستقيم امريکا به ايران، به سوي کوير ميآيند و اين در حالي بود که يک دستش قطع شده و پاره هاي آهن راکت در قلبش فرو نشسته و به ديدار حق شتافته بود.
اهداف و مقاصد اين تهاجم ناکام
از سوي تمامي خبرگزاريهاي جهان مخابره گرديد که نيروهاي کماندويي امريکايي با تجهيزات کامل نظامي براي نجات گروگانهاي لانه جاسوسي به سوي تهران رهسپار شدند، ولي به دليل اشکال در برنامه در کوير ايران متوقف شده و افراد باقي مانده فرار کرده اند.
اما در پس اين حرکت چه قضايايي نهفته بود و آنها ميخواستند چه نقشه اي را عملي سازند؟ ساده انديشي است اگر تصور کنيم که آنان صرفاً براي نجات 52 گروگان آن همه بال گرد و هواپيما و سلاح و مهمات را به ايران انتقال داده بودند. آنان ميخواستند مراکز مهمي چون منزل امام خميني، مراکز سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، مدرسه فيضيه، مقر رياست جمهوري، نخست وزيري، ستاد کميته مرکزي، انبارهاي مهمات ارتش را بمباران کنند. هم چنين شخصيتهاي مهم مملکتي را از بين برده ويک حکومت سوسيال دموکرات به سبک امريکايي و به رياست شاهپور بختيار به روي کار آورند.
آنچه امام خميني (قدس سره) پس از شکست حمله نظامي امريکا بيان فرمود، هم جواب اين هدف واقعي امريکا و هم پاسخي براي مطالب ادعايي مبني بر نجات گروگانهاست:
«کارتر گمان ميکند با دست زدن به اين مانورهاي احمقانه، ميتواند ملت ايران را که براي آزادي و استقلال خويش و براي اسلام عزيز از هيچ فداکاري روگردان نيستند، از راه خودش که راه خدا و انسانيت است منصرف کند، کارتر باز احساس کرده با چه ملتي روبه روست و با چه مکتبي بازي ميکند. ملت ما ملت خون و مکتب ما [مکتب] جهاد است. کارتر بايد بداند که اگر اين گروه به مرکز جاسوسي امريکا در تهران حمله کرده بودند اکنون هيچ يک از آنها و از پنجاه نفر جاسوس محبوس در لانه جاسوسي چيزي نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر بايد بداند که حمله به ايران، حمله به تمام بلاد مسلمين است و مسلمين جهان در اين امر بيتفاوت نيستند.»
از آن جا که هدف امريکا نابودي انقلاب را به همراه داشت، نيروهاي انقلاب و به ويژه امّت مؤمن و مسلمان که به پيروي از رهبر خويش معابر و خيابانها را از شعار و فرياد مرگ بر امريکا پر کرده بودند، بغض خود را عليه امريکا افزودند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامي که مدام مورد غضب و بغض امريکا بوده و در همين توطئه يکي از بهترين نيروهاي خود را از دست داده بود عليه امريکا و عمّال داخلي موضع سخت گرفت و هنوز چندي نگذشته بود که با شرکت فعّال در کشف کودتاي استکباري و دستگيري عوامل داخلي ثابت کرد که چگونه در مقابل ابرقدرتها ثابت و استوار ايستاده است. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام که در آن زمان به درستي نمادي از مبارزات ضد استکباري امت ايران شناخته ميشدند و قبل از آن بارها مورد تخطئه مخالفين اشغال لانه جاسوسي قرار گرفته بودند بار ديگر در سطح جامعه اسلامي و انقلابي مطرح شدند و همين امر به شدت گرفتن جوّ ضدامپرياليستي موجود در ايران فزوني داد. دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، گروگانها را به محلهاي متعدد در سراسر ايران انتقال داده و شور ضد امريکايي را به تمامي نقاط کشور سرايت دادند. به اين ترتيب سياستهاي امريکا در ايران به سختي شکست خورد.
از سوي ديگر اين مانور امريکا موجب منسجمتر شدن صفوف امت انقلابي و مسلمان ايران عليه خود او گرديد و يک بار ديگر خشم فزاينده ملت ايران عليه استکبار افزايش يافت. از جهت ديگر امريکا براي تبليغات رنگارنگ خود هيچ محملي نيافت و اين از بزرگترين خسارت هايي بود که اين حمله نظامي نصيب امريکا کرد. از جانب ديگر امريکا با دست زدن به اين توطئه نافرجام، خود را بيش از گذشته در ايران اسلامي به عنوان استعمارگري خونخوار و کينه توز مطرح کرد. هم چنين گروهکهاي مخالف جمهوري اسلامي که تا آن زمان خود را ضد امپرياليست ميخواندند و هم مقابله و مبارزه جمهوري اسلامي با امريکا را يک حرکت ظاهري ميخواندند، بر اثر يورش نافرجام مذکور، تمامي رشته هاي خود را پنبه يافتند و تمامي تحليلها و تفسيرهاي خود را مبني بر اين که ضد امريکايي بودن ايران يک نمايش است بر باد رفته ديدند. از اين رو به يک ورشکستگي سياسي تمام و بيآبرويي مفرط دچار شدند. ستون پنجم نيز افشا گرديد و اقدامات هم زمان گروهکها و نيز موضعگيريهاي آنان پس از شکست طبس ماهيت امريکايي آنان را آشکارتر ساخت.
شکست عمليات در صحراي طبس براي دولتمردان امريکايي به طور اخص و مردم جهان به طور اعم بسيار شگفت آور و غير منتظره و برخلاف مسايل علمي و تکنيکي جلوه گر شد، زيرا دولت تجاوزگر امريکا:
1 – در خصوص چنين مأموريتي متجاوز از پنج ماه تمام در صحراي آريزونا – جايي که تقريباً داراي شرايط کوير ايران است – تعليمات پيچيده و فشردهاي را به کماندوهاي مخصوص خويش داده بود.
2 – از پيچيدهترين تعليمات و تکنيکهاي نظامي، اعم از تسليحات دفاعي تا صنايع مدرن استفاده گرديده بود، زيرا بال گردهاي RH-S3D سيکورسکي از بهترين نوع بال گردهاي مخصوص عمليات نجات در نظر گرفته شده بودند و قبلاً کارآيي بسيار خوب و درخشاني از خود نشان داده بودند.
3 – براساس گفته هاي مقامات رسمي پنتاگون، بودجه هنگفتي جهت اين عمليات در نظر گرفته بودند.
4 – تمامي گروهها و احتمالاً کساني که در عمليات نجات موفقيت آميز شرکت داشتند نقش مؤثري در هماهنگي و سازماندهي اين طرح عهده دار بودند.
5 – به کمک سازمان هواشناسي امريکا وضع جوّي ايران به خصوص منطقه فرود در صحراي طبس کاملاً مورد پيش بيني علمي واقع شده بود. به علت اين که آن شب، مهتابي بود و احتمال وقوع طوفان معمولاً در اين مواقع بعيد به نظر ميرسيد، ورود هر نوع جبهه هواي غير مطلوب شگفت آور است.
اين جاست که فرمايش قرآن کريم دقيقاً تحقق عيني پيدا ميکند، آن جا که خداوند ميفرمايد:
«لاَ يَزَالُ الَّذِينَ کَفَرُواْ تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُواْ قَارِعَةٌ» سوره رعد، آيه 37؛ آنان که کفر ورزيدند به آنچه با دستهاي خود ساخته اند سرکوبي سختي پيوسته بر آنها خواهد رسيد.
پس از اين اعجاز خداوندي آن چه برجاي ماند چيزي جز پيکره سوخته و سرافکندگي و اقرار شرم آلود به شکستي بزرگ از طرف دشمن و ايجاد اتحاد و حاکميت توحيد در بين امت اسلام و اعلام خدا صاحبي اين ملت نبود. دشمن کوشيد تا با ايجاد جوّ رواني حقيقت از دست رفته را باز يابد، ولي مؤثر واقع نشد و به لطف خداوند، مردم، پايدارتر و هوشيارتر شدند.
بررسيهايي در خصوص زمينه هاي تجاوز
اول – در روز 19 فروردين جيمي کارتر رئيس جمهور اسبق امريکا بر صفحه تلويزيون ظاهر گرديد و اعلام نمود که امريکا با ايران قطع رابطه کرده است. هم چنين اعلام نمود که به ديپلماتهاي ايراني مقيم امريکا يک مهلت 24 ساعته داده شده است تا خاک امريکا را ترک کنند.
در اين خصوص امام خميني فرمود: اگر تنها يک کاري را کارتر به نفع محرومان کرده باشد، همين قطع رابطه است.
لذا قطع شدن رابطه ايران با شيطان بزرگ مورد بحث محافل مختلف قرار گرفت و هر يک به مقتضاي منافع خود تحليل هاي گوناگوني ارائه کردند، اما واکنش رسمي نظام اسلامي ايران در چند جمله مختصر رهبر انقلاب خلاصه گرديد که فرمود: ملت شريف ايران! خبر قطع رابطه بين امريکا و ايران را دريافت کردم. رابطه بين يک ملت به پا خاسته براي رهايي خود از چنگال چپاول گران بين المللي با يک چپاول گر عالمخوار هميشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاول گر است. ما اين قطع رابطه را به فال نيک ميگيريم، چون که اين قطع رابطه دليلي بر قطع اميد دولت امريکا از ايران است. ملت رزمنده ايران اگر اين طليعه پيروزي نهايي را که ابرقدرت سفاکي را وادار به قطع رابطه يعني خاتمه دادن به چپاول گري کرده، اگر جشن بگيرد حق دارد. صحيفه نور، ج 7، ص 170.
در واقع قطع رابطه و قطع اميد در پي موضعگيريهاي مداوم رهبر انقلاب اسلامي صورت گرفت، و امريکا ناگزير به انجام آن شد، در پيام امام خميني (ره) به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامي در سال 1359 ه.ش آمده است:
شيطان بزرگ براي رسيدن به چند سال سند جنايت به هر وسيله ممکن دستاويز به هر نقشه شيطاني متشبث ميشود. او گاهي با اشغال نظامي و پياده کردن چتربازان در لانه جاسوسي و گاهي با محاصره اقتصادي و منزوي کردن، کشور ما را تهديد ميکرد و از آن نتيجه نگرفت و اکنون به يک نقشه سياسي دست زده است.
امام با اين انديشه که رابطه با امريکا را ميخواهيم چه کنيم، قطع ارتباط با استکبار را به فال نيک گرفت و امريکاي مستأصل پس از 16 روز صدق گفته امام را با عمل خود ثابت کرد و با تجهيزات نظامي به عنوان نجات گروگانها به ايران هجوم آورد که در کوير ايران دچار خشم و توفان گرديد.
2 – با اشغال لانه جاسوسي از سوي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام – که در حقيقت انقلاب دومي به وقوع پيوست – توطئه هاي مزورانه امريکا در نفوذ، رسوخ و مسخ انقلاب اسلامي به شکست منجر شد. دستهاي خيانت بار همساز با شيطان بزرگ نيز در اين ماجرا افشا گرديد. لذا تهديدات نظامي و اقتصادي از ابتداييترين اقدامات جهت غلبه بر اين پيروزي بزرگ بود. امت مسلمان ايران از تاريخ 13 آبان 1358 که روز تسخير جاسوس خانه امريکا بود در گرماگرم يک جريان حادّ ضد امريکايي قرار گرفته بود.
البته مردم، مخصوصاً دانشجويان چنين مبارزه پرشور و خط مبارزاتي پيگير را از رهبر انقلاب که امريکا را به بن بست کشانده بود، فرا گرفته بودند و تسخير آن لانه جاسوسي محصول حملات بيامان امام خميني عليه امريکا بود. ايشان در يک سخنراني تلويزيوني فرمودند: «چرا جوانان و طلاّب ما ساکت نشسته اند و عليه امريکا و توطئه هاي او نميشورند» دو سه روزي از اين بيانات نگذشته بود که لانه جاسوسي در تهران فتح گرديد. شکست کوشش هاي ديپلماتيک و طرحهاي بسيار مزدورانه امريکا براي آزادسازي گروگانها از اهم زمينه هايي بود که موجبات اين تهاجم را فراهم ساخت.
3- گروهکهاي چپ و راست داخلي که هميشه کورکورانه دستورات اربابان خود را عملي ميساختند، اين بار نيز به خاطر حفظ سنگر دانشگاه و مخالفت با تعطيلي دانشگاهها و مبارزه با اصل انقلاب فرهنگي به شيوه انقلاب اسلامي به جنگ و جدال، خونريزي، هياهو و سنگربندي مشغول گشته و آن چنان ماهرانه جوّ را آماده ساختند که گويي اين بخش نيز جزيي از طرح کلّي تجاوز نظامي بوده است.
4- در همين ايام بود که رژيم حاکم به عراق به آتش افروزيهاي مرزي خويش دامن زد و در مناطق غربي نيز احزاب سياسي به بلوا و آشوب عليه نظام اسلامي دست زدند. اين تشنجها از آن جا که از يک منبع فرمان ميگرفت به گونه اي وسيع و گسترده جلوه نمود تا اين که با اعزام نيروهاي سپاه و ارتش به سوي اين نواحي مسئله به شکل درگيري درآمد و نقل و انتقال قواي نظامي از مرکز به سمت غرب کشور، غير از کنترل ضد انقلاب داخلي نتايج ناگواري داشت، زيرا تمرکز نيروها در آن زمان در يک منطقه، به فراموش سپردن دشمن خارجي و باز گذاشتن دست او براي تجاوز تلقي ميگرديد. هم چنين به دليل اين گونه مسايل در زمان تهاجم نظامي هيچ کدام از لوازم دفاعي و مخابراتي مهم در حومه مرکزي ايران استقرار نداشته است.